عشق مامان و بابا

سلام عزیز مامان و بابا منو و بابا این روزا سخت مشغول خونه پیدا کردن هستیم و تو مجبوری تا ساعت 9 الی 10 شب پیش مامان بزرگ و بابابزرگ بمونی .  همش هم به مامان بزرگ می گی که من شما رو با خودم به خونه جدیدمون خواهم برد ولی باور کن از بس تو این 3 سال و نیم اونهارو اذیت کردی اونها زیاد با این تعارف تو خوشحال نمی شن( شوخی کردم عزیزم )  ولی دعا کن زودتر یه خونه خوشگل پیدا کنیم تا وقت مامان و بابا بیشتر واسه شما آزاد بشه عزیز دلم.                                &nb...

دیروز مامان و بابا خیلی کار داشتند و تو خیلی به ما کمک کردی همش کارهای مامان و تقلید می کردی مثلا" ظرف می شستی و  جارو می کردی بعدش باهم رفتیم خونه مامان بزرگ اونجا آرمین و اشکان هم بودند و تو کلی با اونها بازی کردی طوری که به سختی راضی شدی که برگردیم خونه. ولی وقتی برگشتیم خونه تو از بس بازی و شیطونی کرده بودی زود خوابت برد .

سلام به همه مادران مهربان هلیا کوچولوی من از دیروز تا حالا حالش خوب نیست تب و  حالت تهوع و دل درد داره دکتر هم بردمش بهش سرم و آمپول زد ولی هنوز حالش بهتر نشده می شه من از تجربیات شما استفاده کنم و را هنماییم کنید که چیکار باید انجام بدم تا حالش خوب بشه مرسی